|
سلام بر شهاب و اهل وب ... یکی دو روزه که برای دومین بار دایی شدم ... دایی یونس!!! ![]() ![]() ![]() بچه ها این چند روزه که خواهرم خونه ما بود ... متوجه این شدم که چقدر بنده خدا داره اذیت میکشه... داشتم به بچگی خودم فکر می کردم که چقدر این مادرم رو اذیت می کردم... ![]() اصلا قشنگترین خاطرات بچگی من شیطنت های اون دورانم بوده...بچه ای که نه اهل کتاب بود و نه اهل چیز!!! شاید قشنگ ترین خاطرات بچگی من پیدا کردن خوراکی هایی بود که مادرم قایم می کرد باشه... وای چه دورانی بود... مادر ... خداییش خیلی اسم قشنگیه... آقا اسماعیل دولابی می گفت اگه می خوای گره از کارات باز بشه پای مادرتو ببوس... چه مخلوقی که همه احساسات و عواطف از وجود مادره بچه ها خدا همه ی مادراتون رو طول عمر بده... که تا هستش قدرشو نمی دونیم... با آهنگ سامی یوسف که با زبان فارسی خونده خیلی خوشم اومد... ولی مادرم فدای پسر فاطمه بابی انت و امی یا حسین ![]() نظرتون راجع به این تصویر و نوای آشنا چیه؟
*** [ پنج شنبه 87/8/23 ] [ 3:58 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |